جدول جو
جدول جو

معنی دل رفته - جستجوی لغت در جدول جو

دل رفته
رفته دل. بی جان. بی دل. ضعیف القلب. (ناظم الاطباء). بیم زده: مستلفج، دل رفته از ترس. (منتهی الارب) ، دل از دست داده. مفتون شده. عاشق و واله گشته
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از در رفتن
تصویر در رفتن
گریختن، فرار کردن، گسیختن، گسیخته شدن، داخل شدن، به درون رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل ریسه
تصویر دل ریسه
ضعف و سستی به سبب گرسنگی و بی حالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل خسته
تصویر دل خسته
خسته دل، دل آزرده، دل خون، دل شکسته، دل ریش، اندوهگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل بسته
تصویر دل بسته
دل باخته به کسی یا چیزی، عاشق، علاقه مند
فرهنگ فارسی عمید
(پَ لَ)
گرفته دل. ملول. غمگین. دلتنگ. (از آنندراج) ، جری و شجاع و دلیر، به تخمه ورودل مبتلی شده. رجوع به دل گرفتن و دل گرفتگی شود
لغت نامه دهخدا
(دِ تَ تَ / تِ)
تفته دل. که دلش بتابد. داغ دل. دلسوخته. دل گداخته:
تشنۀ دل تفته ام از دجله آریدم شراب
دردمند زارم از بغداد سازیدم دوا.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(تَءْ نُ / نِ / نَ دَ)
دل از دست دادن. شیفته شدن. عاشق شدن. دل دادن:
دیده نگه داشتیم تا نرود دل
با همه عیاری از کمند نجستیم.
سعدی.
، اشتیاق یافتن. میل کردن:
روز وصال دوستان دل نرود به بوستان
تا به گلی نگه کند یا به جمال نرگسی.
سعدی.
دیده ای را که به دیدار تو دل می نرود
هیچ علت نتوان گفت بجز بی بصری.
سعدی.
استهامه، دل به چیزی رفتن. سهو، رفتن دل بطرف غیر. (از منتهی الارب) ، ترسیدن. فروریختن دل: مصع،دل رفته و بی دل شدن از بیم یا از شتاب زدگی. (از منتهی الارب).
- دل از جای رفتن، ترسیدن. مضطرب شدن. فروریختن دل:
گفت کوپایم که دست و پای رفت
جان من لرزید و دل از جای رفت.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از در رفتن
تصویر در رفتن
فرار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تف گرفته، بد بوی و متعفن مخصوصا پوستی که در وقت دباغت بد بوی و گنده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل گرفتن
تصویر دل گرفتن
غمگین شدن، ملول گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
در آمده بدرون رفته، شانه خالی کرده، پاره شده تغییر یافته: کف فرش در رفته است، منهای مفروق: خرج در رفته دو هزار ریال برایش باقی مانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلم رفته
تصویر قلم رفته
کلک رفته گواژ سرنوشت
فرهنگ لغت هوشیار
مجددا رفته، باز گشته، رفته، برطرف شده، مضمحل شده متلاشی گردیده له شده، از هم باز شده، گداخته مذاب، سست شده بیحال گشته شل و ول، متحیر متعجب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل تافته
تصویر دل تافته
دل نگران، داغدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل گرفتن
تصویر دل گرفتن
((دِ. گِ رِ تَ))
کنایه از شجاع شدن، روحیه گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دل خسته
تصویر دل خسته
((~. خَ تِ))
غمگین، اندوهناک، دل آزرده، بیمار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هدر رفته
تصویر هدر رفته
Wasted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هدر رفته
تصویر هدر رفته
gaspillé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از هدر رفته
تصویر هدر رفته
desperdiçado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از هدر رفته
تصویر هدر رفته
অপচয় করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از هدر رفته
تصویر هدر رفته
無駄になった
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از هدر رفته
تصویر هدر رفته
浪费的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از هدر رفته
تصویر هدر رفته
kupotea
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از هدر رفته
تصویر هدر رفته
낭비된
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از هدر رفته
تصویر هدر رفته
israf edilmiş
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از هدر رفته
تصویر هدر رفته
sprecato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از هدر رفته
تصویر هدر رفته
बर्बाद
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از هدر رفته
تصویر هدر رفته
desperdiciado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از هدر رفته
تصویر هدر رفته
verschwendet
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از هدر رفته
تصویر هدر رفته
verspild
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از هدر رفته
تصویر هدر رفته
витрачений даремно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از هدر رفته
تصویر هدر رفته
потраченный зря
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از هدر رفته
تصویر هدر رفته
zmarnowany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از هدر رفته
تصویر هدر رفته
מבוזבז
دیکشنری فارسی به عبری